به احتمال زیاد تاکنون بارها ایده های کسب و کارهای اینترنتی
مختلفی به ذهنتون رسیده و بعد از مدتی نسبت به اون سرد شدین و اون ایده ها هم هرگز اجرایی نشدن! طبق تحقیقات و تجربیاتی که من داشتم، معمولا ایدهها به صورت همزمان به فکر افراد میرسن! یعنی درست همین لحظه ای که یک ایده به ذهن شما میرسه، احتمالا به ذهن چندین نفر دیگه هم میرسه. پس فکر نکنین که ایدههاتون خیلی خاصن؛ البته شاید هم باشن!
مثلا میگن که وقتی الکساندر گراهام بل میره که اختراع تلفن رو به نام خودش ثبت کنه، چند ساعت یا چند روز بعد، شخص دیگری دقیقا برای ثبت همین اختراع مراجعه میکنه! به هر حال امان از ذهن منطقی ما! وقتی که ایده ای به ذهن میرسه؛ منظورم بخشی از مغزه که کارش تجزیه و تحلیل و استدلال و محاسبه هست.
چطور ذهن منطقی جلوی اجرایی شده ایدههای ما رو میگیره؟
وقتی ایده خوبی به ذهن میرسه. ذهن منطقی شروع میکنه به فکر کردن به اینکه آیا من سرمایه اش رو دارم؟ اگه شکست بخورم چی میشه؟ اگه موفق نشم چی میشه؟ اصلا کَسی از این ایده من استقبال میکنه؟ آیا میتونم سرمایه لازم رو فراهم کنم؟ آیا من توانایی و شایستگی اجرایی کردن این ایده رو دارم؟ عواقب انجام این کار چیه؟ یعنی این ذهن منطقی در تلاش هست که حالت و وضعیت موجود رو حفظ کنه و با هر نوع تغییر مخالفه.
اگه مثلا ده نفر ایده ای به ذهنشون رسیده باشه. نه نفرشون با همین ذهن منطقی میرن کنار!
اگه بخوایم از دید دیگری هم به این موضوع نگاه کنیم. گاهی اوقات اصلا بحث منطق و احساس هم نیست.
سوره مجادله آیه ۱۰
إِنَّمَا النَّجْوَی مِنَ الشَّیطَانِ لِیحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَیسَ بِضَآرِّهِمْ شَیئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَی اللَّهِ فَلْیتَوَکلِ الْمُؤْمِنُونَ
همانا نجوا از سوی شیطان است تا کسانی را که ایمان آوردهاند اندوهگین کند، در حالی که جز به اذن خداوند، هیچ (نجوایی) ضرر رسان نیست، پس باید مؤمنان تنها بر خداوند توکل کنند.
از کجا معلوم که شیطان داره شما رو وسوسه نمیکنه که بر روی کار و سبک زندگی فعلی خودتون بمونین؟ که بدبخت بمونین؟ که معتاد بمونین؟ که فقیر بمونین؟ که کم درآمد بمونین؟ که جدای از بحث درآمد، در احساس نارضایتی و افسوس بمونین؟ پس تغییر کنین و به خودتون اعتماد کنین و ایدههاتون رو دنبال کنین، خداوند کمکتون میکنه.
کدام گروه از افراد میتونن ایدههای خودشون رو عملی کنن؟
مثلا از هر ده نفر یک نفر پیدا میشه که میگه من باید این ایده رو اجرا کنم! هر چی هم نیازه یاد میگیرم و فراهم میکنم و انجامش میدم. نگران نیست؛ و به نظر من اینها قسمت احساساتشون خیلی قویتر از منطقشون هست.
همین یک نفرها میشن اشخاصی مانند بیل گیتس، استیو جابز، پیر امیدیار، جف بیزوس، حمید و سعید محمدی، محمدجواد شکوری مقدم، سام مدن پور، حسام آرمندهی و … که شجاعت به خرج دادن و ایدههاشون رو دنبال کردن، خیلی از افراد بودن که در شرایط مشابه این افراد هم قرار داشتن، اما هرگز چنین موفقیتهایی کسب نکردن.
البته ذهن منطقی ما هم چیز بدی نیست و حتما باید باشه! و طبیعتا هر ایده ای که به ذهن ما میرسه شاید ایده خوبی نباشه. چه بسا همین منطق باعث میشه که بسیاری از تصمیمات شدیدا احساسی و خطرناک رو نگیریم.
ایده های کسب و کارهای فوق العاده ای که سر از قبرستان در میآورند!
توی یک کتاب چیزی شبیه به این رو خونده بودم که جایی که میتونیم هزاران ایده رو پیدا کنیم، قبرستان هست!! اونجا بقایای افرادی هست که هزاران ایده و آرزو داشتن و بسیاری از این ایدههاشون هرگز اجرایی نشد. سفرهایی که میخواستن برن، کسب و کارهایی که میخواستن راه اندازی کنن، کارمندانی که میخواستن استعفا بدن و کسب و کار خودش رو راه اندازی کنن ولی هرگز این کار رو انجام ندادن و … البته احتمالا همه ما همیشه آرزوها و اهداف محقق نشده ای هم خواهیم داشت، چون به مرور زمان خواستههای جدید شکل میگیرن، پس منظورم چیز دیگریه.
منظورم اینه که خودِ ایده هیچ اهمیتی نداره و ایدهها فراوان هستن و به ذهن خیلیها میرسن. اما فقط اون ایدههایی بدرد میخورن که اجرایی بشن و به مرحله عمل برسن.
خود من همین الان صاحب حدود ۳۰ دامنه اینترنتی به نام خودم هستم. با پسوندهای مختلف و برای موضوعات و ایدههای مختلف. و ایدههای فراوانی هم برای بازار سنتی دارم. آیا واقعا داشتن این دامنهها و ایدهها هیچ ارزشی دارن؟ کدام ایده ارزش داره؟ کدام ایده به درد خودم و دیگران خورده؟ کدام ایده برای خودم و دیگران ارزش و درآمد و اعتبار ایجاد کرده؟ فقط اونهایی که اجرایی شدن.
ایده راه اندازی چنین سایتی از چند سال قبل ذهنم رو مشغول کرده بود. ولی زمانی ایده ام ارزشمند شد که اجراش کردم. حالا اگه بخوام این کار رو رها بکنم هم اصلا پشیمان نمیشم و یک احساس رضایت فوق العاده دارم، چون کاری که فکر میکردم میتونم، و باید انجام بدم و دوست دارم که انجام بدم رو انجام دادم. البته فعلا به فکر رها کردنش نیستم، بلکه فقط به فکر اینم که هر روز با قدرت بیشتری ادامه بدم.
من آدمی هستم که در مورد ایدههام شدیدا احساسی عمل کردم و تقریبا هر ایده ای که به ذهنم رسید و فکر کردم خوبه، پیگیری کردم. به همین خاطر یک احساس رضایت خیلی زیادی همراه منه. مثلا تاکنون فقط در زمینه کسب و کار، در سالهای گذشته دهها سایت با موضوعات مختلف ایجاد کردم که بسیاری از اونها موفق شدن. ورزشهایی که دوست داشتم رو دنبال کردم و میکنم، نواختن سازی که دوست داشتم رو یاد گرفتم و … و دوست داشتم که کارهای زیادی رو تجربه کنم و عاشق چالش و کسب تجربیات جدید هستم. هیچ وقت نذاشتم ایدههام بمیرن یا فراموش بشن و بخوام روزی افسوس دنبال نکردن اونها رو بخورم.
اجرای ایده مهمتر از خود ایده است
اجرای ایده از خود ایده خیلی مهمتره؛ و همنطوری که در ابتدای این مقاله هم گفتم در بسیاری از اوقات وقتی ایده ای به ذهن شما میرسه، به ذهن افراد دیگری هم میرسه. و چه قبل از شما، چه بعد از شما همیشه افرادی هستن که همون ایده رو دنبال کنن. ولی من اگه این کار رو انجام نمیدادم (تدریس و انتقال تجربیاتم) به احتمال زیاد پشیمون میشدم. چون بعدا افراد زیادی رو میدیدم که دارن در این حوزه کار میکنن و چون ایده من هم بود و من هم این کار رو دوست داشتم، اون وقت احساس خوبی پیدا نمیکردم. ولی الان خیلی احساس خوبی دارم.
یادمه ده سال پیش بر روی یک کاغذ نوشتم که من روزی تبدیل به یکی از بهترین و موفقترین سخنرانان موفقیت و انگیزشی دنیا میشم! بعد از سالها که کاملا مسیر زندگیم عوض شده بود و درگیر مسائل و ایدههای دیگری بودم، باز هم خود به خود به این مسیر هدایت شدم. درسته که فعلا بهصورت اختصاصی در همون زمینه گام بر نداشتم، اما وارد همون مسیر شدم و چون نمیخواستم تکراری باشم، سبک متفاوتی رو پیش گرفتم. الان هم انگیزه میدم، هم الهام میبخشم، هم اطلاعات و تجربیاتم رو در زمینه کسب و کار آنلاین و موفقیت در تمام جنبه های زندگی منتقل میکنم.
شاید بشه یکسری از نیازها و علایق رو سرکوب کرد، اما هرگز نمیشه به طور کامل از اونها جدا شد. به خاطر همینه که وقتی کاری که دوست داریم رو انجام ندیم، یک احساس پشیمانی ممکنه همیشه همراه ما بمونه.